1001شب استرالیا-1001Nights of Australia

وبلاگ خاطرات مهاجرت به استرالیا

1001شب استرالیا-1001Nights of Australia

وبلاگ خاطرات مهاجرت به استرالیا

بی پولی

شب دیر رسیدم خونه .تو راه اومدن هم خونه ایرانیم به من پیغام داد که ماکارونی ات را لازم دارم فردا برات میخرم تا حالا نشده بود چیزی ازم بخواد وقتی رسیدم خونه گفت  یکی از این همخونه ای های تازه ، صبح اومده از من شیر گرفته خورده .

هم خونه ای های تازه کمتر از یک هفته هست که به خونه ما نقل مکان کردند دو تا پسر انگلیسی که با ویزا ورک اند هالیدی اومدند استرالیا یک اتاق اجاره کردند و سرشون تو کار خودشون هست .با هم چند تا کشور آسیایی را گشتند تایلند کامبوج و اینجور کشورها.یکیشون وقتی رسید استرالیا روز اولی که اومد خونه ما فرداش توی بار کار پیدا کرد اون یکی دنبال اینه که به عنوان کیچن هند مشغول کار بشه یک خالکوبی هم روی دست راستش کرده که میگه 2500 دلار خرجش شده .

بگذریم از روز اول که اومدند شروع کردند به  خرید پیتزا نیمه  آماده .شب که رسیدم همخونه ای ایرانیم گفت که این پسره صبح اومده از من شیر گرفته خورده میگه میخوام برم سیدنی گفتم کسی داره اونجا همخونه ای ام گفت ظاهرا .دیشب این پسره میگفت اگه یک هفته دیگه کار گیر نیاره پولش تموم میشه به همین سادگی .همخونه ای ام ماکارونیش اماده شده بهش میگه من پاستا درست کردم ولی زیاد درست کردم  اگه دوست داشتی بیا بخور .به هم خونه ای ام میگم خدایا این مهاجرت چقدر سخته 

امشب این همخونه ای ام سیر میخوابه  الان هم داره بازی تیم مورد علاقه اش منچستر را میبینه با لپ تابش تا فردا خدا چه روزی  ای براش در نظر بگیره . 

بهار نیمکره جنوبی

طبیعت یکنواخت همیشه سبز استرالیایی یواش یواش با اندک تغییری نوید فصل دیگری را میده . درخت گریپ فوروت پشت حیاط بوی بهار نارنجهای خیابونهای شهر  بابلسر توی ماه اردیبهشت را تداعی میکنه .حالا آفتاب زودتر درمیاد و دیرتر جاش را به شب میده .اهالی شهر هم خرت پرتهاشون را میندازند دم در تا شهرداری جمعشون کنه و خونه تکونی میکنند .هوا گرمتر گرمتر میشه .سر و کله پشه ها هم کم کم باید پیدا بشه .هوای گرم یعنی ساحل و شنا .بهار استرالیایی اگه این چیزها را داشت خیلی باحال تر میشد .تعطیلی 15-16 روزه دست کم 4-5 روزه خرید لباس عید دراز کشیدن تو تخت خواب  تا لنگ ظهر .بوی عیدی، بوی توپ بویِ باغچه، بویِ حوض . خواندن مجله های ویژه نوروز  آخرش هم یه سفر شمال  و حس گند صبح 14 فروردین .نمیدونم بچه های ما در آینده چه نوستالژِی هایی خواهند ساخت .یکی از بهترین موهبتهای کائنات به بشر قابلیت انطباق و عادت کردن هست که بقای بشر را تضمین کرده .و یکی از بدترین امکاناتی که  طبیعت به گونه  انسان از میان میلیونها جانور دیگر داده قابلیت ذخیره خاطرات و تجربه ها و یادآوری اونهاست .کسی چه میدونه شاید 20 سال دیگه  همین حس  وحال مقایسه کردن دوفصل در سرزمین اولیه و ثانویه همین حس مقایسه کردن دلار و تومن همین دنبال کار دویدن همین تقلا ریشه زدن همین مقایسه کردن فرهنگ اینا با ماها همین دنبال نون و پنیر آشنا با ذائقه ایرانی همین تقویت کردن زبان همین دوری کردن از یک هموطن یا برعکسش دنبال یک همزبون گشتن خودش بزرگترین و شیرینترین خاطرات یک نسل  بسیار کنجکاو و حادثه جو و حادثه خلق کن  با ژنتیک و تاریخچه کلا تشنه  مهاجر ت باشه .