این بدبخت ها حزب کارگر استرالیا را میگم چه این گیلارد چه اون سلفش کوین راد اصلا شانس نداشتند .ای بشکنه این دست که نمک نداره آخر سر هم اینا عاقبت به خیر نمیشند ببینید کی گفتم .بگذریم از اینکه این دهن ... ها هنوز که هنوز به ما ویزا ندادند و اون کریس اوانز از خدا بی خبر ( الهی جز جیگر بگیری)کلی پرونده قبل از سپتامبر 2007 که خدا میدونه صاحبشون با چه ذوغ و شوقی پرونده هاشون را هول هولکی لاج کرده بودند را بست و هر ماهی که عشقش می کشید این اولویت ویزا ها را بالا و پایین میکرد.ولی خدا که اون با لا هست توی این وضعیت داغون دنیا که آم.ری.کا و اروپا و ژاپن رسما تو باتلاق گیر کردند اینها توانستند بر شرایط چیره بشند نرخ بیکاری 5 درصدهست و گزارش آخر صندوق بین المللی پول گفته که استرالیا در میان کشورهای تو سعه یافته از بحران در اومده و رشد دو درصدی اقتصادی را امسال تجر به میکنه این ها همه نشان میده که اینا بی عرضه نبو دند و این کاره بودند . ضمن اینکه باید سیل پارسال کویینزلند و طوفان این ایالت را هم باید در نظر بگیریم که واقعا خوب مدیریت شد .
اما چی شد این ننه مرده این قدرمنفور افکار عمومی شد .هر چند که گیلارد از اولش هم با اختلاف یکی دو تا نماینده توانست کابینه تشکیل بده ولی مشکل اصلی از روزی شروع شد که قانون مالیات بر کربن را اجرایی کرد هر چند که استرالیا 1.28 درصد CO2 سالانه دنیا را تولید میکنه در مقایسه با چین 22.30%-هند و روسیه هر کدام 5 درصد -برزیل 1.26 درصد .آمریکای جهان خوار 19.9 در صد و کشور عزیز مون ایران 1.69 درصد حا لا حالا ها با توجه به وسعتش خیلی کار داره تا این مشکل جدی بشه ولی این دولت گیلارد بود که برخلاف قولش در زمان انتخابات به عنوان اولین کشور این نغمه نو را ساز کرد و قانون مالیات بر کربن را راه انداخت و دشمنی این او زیها را به جون خرید یه نمو نه اش این همکار استرالیایی ام بود که میگفت اینجا عزا عمومی هست و همه ما عصبا نی هستیم ( توی دلم گفتم اره اون بدبخت هوارد را که الان تو دلتون میپرستینش را هم همون جوری خوشی زد زیر دلتون و زیراب اش را زدید
)
او نروزی داشتم این اخبار استرالیا را دنبال میکردم یه دفعه به فیلم کمدی At home with Julia
برخوردم که ظاهرا یه داستان کمدی ساختگی هست در مورد خانم نخست وزیر و این بنده خدا را لخت زیر پرچم استرالیا بعد ازS.e.x با دو ست. پسر آرا یشگرش اون هم توی دفتر کارش فیلم کر ده بودند.
صحنه ای از فیلمAt Home With Julia با بازی Amanda BishopوPhil Lloyd
حا لا از فردا ی پخش این فیلم نماینده های پارلمان سر و صداشون در اومده که چرا مالیات دهندگان استرالیایی پول شون را به ABC( شبکه تلویزیونی استرالیایی )بدهند که چنین توهینی بهشون بشه و چرا هیچ کسی ( منظور گیلارد)صداش در نمیاد .
یکی دیگه از خانواده های سر بازان کشته شده در افغانستان گفته :این پرچمی هست که سربازان ما در زیر اون جان خودشون را از دست می دند و این یک تو هین آشکار به شمار میره .
از سوی دیگه یه عده هم میگند چه اشکالی داره که پرچم استرالیا به عنوان سمبل عشق استفاده شده باشه .
و منتقدان از طرف دیگه میگند روی پرچم کشور نشستن برخلاف قانونه .
ظاهرا در وسط این هیاهو خانم گیلارد ترجیح داده ساکت باشه و در واکنش گفته من سرم با چیزهای مهمتری گرمه ( تر جمه وطنی : جواب ابلهان خامو شیست )
ماجرا از وقتی شروع میشه که یه بابا یا یه فامیلی که خیلی دوستش داری توی دنیا و یه جورایی الگوت هست سیگاری هست .مثلا برای من بابام بود من عاشق ریش تراش فیلیپس ، پیراهنهای سفید ، کیف چرمی و در آخر سیگار کشیدنش بودم. همیشه یه جورایی خدا خدا میکردم زودتر بزرگ بشم و بتونم اینها را تجربه کنم ولی خیلی زمان میبرد این بود که از همون سنین خیلی کم حداقل روزهایی که هیچکی خونه نبود میرفتم این ماشین ریش تراش رو امتحان میکردم .ماشین ریش تراش طوسی رنگ روی صورت بی ریش حرکت میکرد و یک خورده صورتی را که هنوز زود بود براش اصلاح کردن را داغ میکرد و از این رهگذر کلی حس این تجربه برای یه کودک 6-7 ساله که حتی قدش به زور به آینه وپریز برق میرسید جالب بود .جعبه ماشین ریش تراشی اون روزها بهترین اسباب بازی من بود جعبه مشکی نسبتا محکم که توش یه آینه و چند تا فرچه هم بود .
ولی هیچکدوم اینها اون احساس نهایی که نیاز داشتم برای تبدیل شدن به یه مرد تمام عیار به من نمیداد اونهم چیزی نبود به جز تجربه سیگار ولی میدونستم این یکی یه جور خط قرمزه ترسناکه برای یه پسر بچه ولی از اونجایی که آدمیزاد خلق شده برای تجربه کردن این یکی هم مثل خیلی چیزهای دیگه به وقتش تجربه شد .اون باکس های قرمز رنگ وینستون آم.ریکا .یی که
بابا تهیه میکرد کار خودش رو میکرد(اونموقع ها سیگار کوپنی بود) تا اینکه بالاخره یه شب یکی از اون سیگارهای قرمز را کش رفتم و کبریت را هم از یه جای دیگه یادمه محرم بود و شب و من توی یکی از اون کوچه ها تنگ شرق تهران به هر ترفند بود اون سیگار را روشن کردم اولش فکر کردم باید کبریت را بگیرم سرش تا روشن بشه بعد با یاد آوری مراحل سیگار کشیدن بزرگترها یه کام گرفتم و سیگار روشن شد بوی خوبی میداد ولی طعمی که من انتظار داشتم را نداشت ولی هرچی بود تجربه خوبی بود باید انجام میشد حتی بعد از گذشت 24 سال اون عمل تایید میشه .
خلاصه این عمل توی دوران دبیرستان و بعدا توی دانشگاه تکمیل شد و من به آرزوی دوران بچگی ام رسیدم .هیچوقت بوفه دانشگاه حسابداری تهران مرکز رو یادم نمیره اونهم بعد امتحان بوفه توی زیر زمین بود بعد امتحان یه ابر پر از دود نزدیک سقف تشکیل میشد میشه گفت این یه جور هویت برای دانشکده حسابداری و دانشجوهای حسابداری اونجا بود .
از این حرفها که بگذریم من روزهایی که کارهام زیاده و خیلی با عجله باید انجام بشه صبح ها زود صبحونه نخورده سیگار کشیدن رو شروع میکنم معمولا هم توی میدون ونک این اتفاق میافته چیزی که من رو همیشه آزار میداد این بود که وقتی وارد ماشین میشدم سریع بغل دستی ها شیشه را حتی زمستونها میکشیدند پایین اگه خانم باشند که سریع جلوی صورتشون رو میگیرند تا وقتی سیگاری نباشی نمیتونی بهشون حق بدی .ولی اونروزی که نشستم تو ماشین بعد من یه آقایی دور و بر 35 سال هم نشست همین که فضای داخل ماشین رو استشمام کرد یواش یه فحش (آبدار و با کشش در قسمت انتهایی آن)نا خود آگاه داد ..... کش .
اینرو بگم من چندین بار توی زندگیم سیگار رو گذاشتم کنار ولی باز از کنار برداشتمش این بود که از دو ماه قبل دوباره شروع کردم به ترک سیگار و شرکت توی کلاس یوگا و از این داستانها ولی واقعیتی که هست اینه که چیزی که از بچگی توی خونت و ژنت رفته به این آسونی در نمیاد حالا هی با خودت بجنگی حالا هی با همکارام میرم دم در شرکت موقع سیگار کشیدن همراهیشون میکنم وقتی روزهای بارونی رو میبینم دلم میخواد بشینم حرکت دود سیگار رو توی هوای ابری ببینم .تاز ه از همه بدتر وقتی یه خانمی میبینم که در حال رانندگی داره سیگار میکشه این حس یه جورایی با حس های دیگه عجین میشه و بیشتر آدم رو عذاب میده . همیشه روزها توی کشوی میزم به سیگارهای برگ خیره میشم در حالیکه اونا به من چشمک میزنند .
خلاصه در یک کلام قدیمی ها درست میگفتند ترک عادت موجب مرض است .