1001شب استرالیا-1001Nights of Australia

وبلاگ خاطرات مهاجرت به استرالیا

1001شب استرالیا-1001Nights of Australia

وبلاگ خاطرات مهاجرت به استرالیا

قالیچه سلیمان

خسته و کوفته ام تراز صورت مالی ام نمیخوند این 31 تیر ماه هم خلق شده برای آزار حسابدارها از صبح هی دارم با حسابرسم کلنجار میرم وای چه روز خسته کننده این اظهارنامه مالیات بر ارزش افزوده هم داستانی شده بود هی یه جا پیغام میداد که مشکل داره اظهارنامه .هی همکارم منو میکشید که بیا ببین این چرا اینجوریه منم رشته افکارم پاره میشد هی میرفتم اونرو راست ریست کنم بر میگشتم میدیدم ترازم 1000 ریال نمی خونه با  گزارش 6020 اخه یه بار درستش کرده بودم ولی یهو برق رفت ups هم قربونش برم جنبه تزیینی داره  یه باطری ماشین میگذاشتم دم کیس بیشتر جواب میداد  خسته و کوفته میام دم در شرکت سیگاری چاق کنم یه ماشین توی هوای و گرگ میش توی کوچه تنگ و بن بست امامی( سه ساله بستنش تا مثلا 400 مترتونل بزنند از سر عباس آباد به تختی معلوم نیست دارند چه ... میخورند) داره دور دو فرمون میزنه  صدای ضبطش بلنده یه خواننده لو.س آن.ج.لسی داره می خونه

  ای قالیچه سلیمان  منو ببر به آسمون ایران طفلی دلو شادش کنم از غصه آزادش کنم  ایران ایران 

منم نه میزارم نه برمیدارم باخودم ریتمش رو میگیرم

 ای قالیچه سلیمان منو ببر از آسمون ایران طفلی دلو شادش کنم از غصه آزادش کنم ویران ویران

سیگاره تموم میشه بر میگردم تو دفتر این گل واژه گان  رو مینویسم تا توی خاطراتم ثبت بشه

 اینم قالیچه سلیمان حالا اون پلنگها  و آتیش چه حکمتی داره نمیدونم


جهنم ایرانی ها

من به جهت دوری محل کارم از خانه مجبورم یه جورایی برای درس خواندن برم کتابخانه تا بتوانم خودم را برای امتحانات دانشگاهم آماده کنم . چرا که اگه بخواهم برم خانه تازه شروع کنم درس خواندن دیگه جونی برام نمیمونه برای تمرکز کردن . این  شد که رفتم نزدیک ترین کتابخانه ثبت نام کردم ولی از شانس .... مون  و از اونجا که ما فرهنگ غنی ای در همه زمینه ها از جمله زندگی اجتماعی داریم کتابخانه همیشه شلوغ هست شلوغ که چه عرض کنم طرف  دلش میخواد دانشگاه قبول بشه یا مثلا بره جزو کانون وکلا بشه یا مثلا حسابرس رسمی بشه توجه داشته باشید فقط دلش میخواد اونوقت میاد ثبت نام میکنه توی کتابخانه بعد خوب این آقا خوب دلش میخواد بره دخ.تر با.زی (یابالعکس  برای دفاع از حق آقایان همیشه مظلوم) پس از صبح میاد کیف و دم و دستگاه اش رو میگذاره میره تو پارک عشق و حال و سیگارکشیدن و هیز بازی و ...  و بعضی مواقع کشتی توی سالن مطالعه وشوخی  دستی .قبلاها مردم میرفتند قهوه خونه الان میرند کتابخونه  یه اشخاصی هم هستند که جاشون سرقفلی داره مثلا محاله هر ساعتی از روزازهر فصلی بخواهید من باهاتون شرط میبندم که طرف دوشاخه  لپ تاپ اش توی پریزی ثابت توی کتابخاونه هست  یعنی فقط اینها میتونند از برق کتابخانه استفاده کنند و بس  اون هم چه استفاده ای بقیه هم برند غاز بچرونند خلاصه ما از این کتابخانه خیری ندیدیم کمتر  هم شده یه صندلی بتوانم  پیدا کنم برای مطالعه .
خلاصه دیروز این حسابرس شرکتمون گفت بیا من یه کتابخانه پیدا کردم خوبه و تقریبا نزدیک

من هم رفتم دیدم آره چه جای خوبی در کتابخانه را که به سمت بیرون باز میکنی طوطی های رنگا وارنگ پرواز میکنندو چند تا درخت قشنگ هم هست کتابخانه هم آرومه   جا هم هست به اندازه کافی تهویه اش هم خوبه خبری هم از مطالعه گر نماها (واژه جدید) نیست خلاصه خدا را شکر کردم که بابا اگه جهنمی هست بهشتی  هم هست این بود که امروز مدارک را جمع و جور کردم و دادم به آقای مسئول کتابخانه اونهم مدارک را گرفت و گفت حله بهتون زنگ میزنیم بیاید کارت بگیرید گفتم میتونم از سالن مطالعه استفاده کنم گفت بله ما هم رفتیم یه گوشه و شروع کرذیم خر خونی یه چند وقتی گذشت مسئول کتابخانه اومد و گفت آقا شما کتابخانه ای عضوی گفتم آره توی کتابخانه ( شما اسمش را بگدارید جهنمی)گفت نمیشه ثبت نام کنید اسم شما توی شبکه ثبت شده جل الخالق شبکه چیه دیگه اره شما نمیتونید اینجا عضو بشید بیاید رسید رو پس بدید پول را بگیرید  احساس آدم ابوالبشر هنگام اخراج از بهشت را داشتم گفت تنها راه اینه که بری کتابخانه جهنمی 2000 تومان بدی بگی من میخواهم عضو ویژه بشم اونوقت میشه  از همه کتابخانه های شهر استفاده کنی


باز با امید رفتم کتابخانه جهنمی مسئول اونجا یه خانم مسن با رنگ و روی رفته بود گفتم میخواهم عضو ویژه بشوم گفت نمیشه کارت صادر شده گفتم خوب عوضش کنید گفت امکان نداره  وایستید تا اول مهر تا تمام بشه اعتبار کارت  گفتم ابطالش کنید گفت نمیشه وایستید تا اول مهر یعنی این  جهنم بیخ ریش تون هست  براش 3 ماه دیگه اهمیت نداشت ولی برای من سه ماه یعنی یه برنامه کامل یعنی یه ترم درس یعنی برنامه ریزی برای اپدیت شدن برای مهاجرت یعنی کلی کار


من واقعا درموندم این شبکه سراسری یعنی سرویس کردم  دهن عضو بی برگشت .بیچاره مردم بودند که میامدند صندلی های اشغال شده را میدیدند و ناامید میرفتند  یعنمی نمیشد بیشتر از ظرفیت ثبت نام نکرد یا نمیشد اول پرسید که شما میخوای عضو عادی بشی یا ویژه . یه همکار داشتم همیشه یه اصطلاح داشت به اسم جهنم  ایرا نیها که همه توش خوشحالند یه روز قیفش هست قیرش نیست یا بالعکس  یه روز قیرش هست قیفش نیست  نمیخواهم بگم این مشکل عظیمیه و بقیه دنیا و استرالیا و... خیلی عالی هستند و ما خیلی مشکل داریم ولی خداییش این یه مشکل ابتدایی ماهست هزار تا از این داستانها هرروز جلوی روی ما  قرار میگیره  که معمولا از بغلش رد میشیم ولی خداییش نمیشه راحت تره زندگی کرد حداقل این مشکلات کوچک کمتر وکمتر بشه 


 Ann  street-Brisbane -Library Australia